*حــــس خـــدا*
شنبه 28 بهمن 1398برچسب:, :: 18:48 ::  نويسنده : توحید

 



جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, :: 11:29 ::  نويسنده : توحید

 

 

نی حدیث راه پر خون می کند*قصه های عشق مجنون می کند

 

 

در غم ما روز ها بیگاه شد*روز ها با سوزها همراه شد

 

 

روزها گر رفت گو رو باک نیست*تو بمان تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

 

 


 

 

شمع و پروانه منم
مست میخانه منم
رسوای زمانه منم
دیوانه منم
رسوای زمانه منم
دیوانه منم

 

 

یار پیمانه منم
از خود بیگانه منم
رسوای زمانه منم
دیوانه منم
رسوای زمانه منم
دیوانه منم

چون باد صبا در به درم
با عشق و جنون همسفرم
شمع شب بی سحرم
از خود نبود خبرم
رسوای زمانه منم
دیوانه منم
رسوای زمانه منم
دیوانه منم

 

 


تو ای خدای من
شنو نوای من
زمین وآسمان تو می لرزد
به زیر پای من
مه و ستارگان تو می سوزد
به ناله های من
رسوای زمانه منم
دیوانه منم
رسوای زمانه منم
دیوانه منم

وای از این شیدا دل من
مست و بی پروا دل من
مجنون هر صحرا دل من
رسوا دل من
رسوا دل من
لاله ی تنها دل من
داغ حسرت ها دل من
سرمایه ی سودا دل من
رسوا دل من
رسوا دل من

 

خاکستر پروانه منم
خون دل پیمانه منم
چون شور ترانه تویی
چون آه شبانه منم
رسوای زمانه منم
دیوانه منم
رسوای زمانه منم
دیوانه منم



شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, :: 9:55 ::  نويسنده : توحید

Barcelona  4-0  A.C.Milan

 واین است قدرت برترین تیم دنیا



شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, :: 9:39 ::  نويسنده : توحید


دوست دارم شب تا سحر دور سرت بگردم

میدونم تو انتخابت اشتباه نکردم

دوست دارم همینجوری بگم برات میمیرم

بگم عاشقت منم تویی عزیزترینم

واسه ی من شیرینه حرفات

کاش تو دستام بمونه دستات

واسه ی من تو بهترینی

 کاش همیشه توی قلب من بشینی

خانومم

تویی بارونم

تویی عاشق شو

دلم آرومم

تویی یکدونه ی سر زمین قلب تنهام

تو همون هستی که بودی تویه آرزوهام

وقتی چشماتو می بینم دل من میلرزه

بیا خانومی بکن

نذار دلم رو تنها

خانومم

تویی بارونم

تویی عاشق شو

دلم آرومم

تویی...

 



یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:, :: 9:34 ::  نويسنده : توحید

میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، هوای دلم را داری

میدانم با دلتنگی ها سر میکنی ، بس که اشک میریزی چشمان نازت را تر میکنی...

من که به خیال تو رفته ام به خیالات عاشقانه ،

تو به خیالم پیوسته ای به یک حس عاشقانه

شیشه ی دلتنگی ها را شکسته ایم در دلهایمان،او که میفهمد حال ما

را کسی نیست جز خدایمان

از تپشهای قلبت بی خبر نیستم ، من که مثل دیگران نیستم ،

تو جزئی از نفسهای منی ، تو همان دنیای منی

کاش بیاید آن روزی که تو را در کنارم ببینم ،

خسته ام از این انتظار ، سخت است بی خبر بودن از یار،

آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ،

آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند

مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم

امشب نیز مثل همه شبها ، دلم دارد درونش حرفها ،

بیا تا فرار کنیم از همه غمها ، بیا تا بشکنیم این سد را در بینمان ، تا نباشیم باهم ، ولی تنها

میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، درد مرا داری



یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 10:28 ::  نويسنده : توحید

بارسلونا همیشه عشق ماست چه زمانی که در اوج باشد و چه زمانی که دچار افت شود.

بارسلونا با عشق فوتبال بازی می کند و ما را نیز عاشق خود کرده است.

هر چند که نتایج اخیرنه تنها مرهمی برای زخم های سرطان تیتوی ما نشد بلکه

این زخم ها را تشدید کرد اما همین زخم ها به عشق بارسا و به عشق حیات

با عشق بارسا بهبود می یابند.بارسا برای ما حساب یکی دو بازی یا یکی دو فصل نیست،

بارسا برای ما یک عشق تا ابد ماندگار است.ما هیچوقت یادمان نمی رود که بارسا

در یک فصل 6 جام معتبر جهان را درو کرد و در یک آن تمام تیمهای بزرگ جهان را

تحقیر و لت و پار کرد.بارسا تو باز هم به همان اندازه برای ما نهایت عشقی.

من و سعید ثقفی.



شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, :: 10:32 ::  نويسنده : توحید

سرتــوبــذار رو شونـه هام خوابت بگیره
بـــذار تــــــا آروم دل بــی تـابت بگیـــــره
بهــــم نــگو از مــا گــذشتــه دیـگه دیـره
حتی من از شنـیدنش گریه ام میگیــره

بـــذار رو سینـه م ســـرتــو
چشمـای خیـــس و تـرتــو
بذار تا سیــــر نـــگـات کنم
بـــو بکــشـــــم پیـــرهـنـتو
بـــغل کـن و بــچسب بـهم
بکـش دوبـاره دسـت بــهم

جز تو کسی رو ندارم

نزدیکتر از نفس بهم

سرتــوبــذار رو شونـه هام خوابت بگیره
بـــذار تــــــا آروم دل بــی تـابت بگیـــــره
بهــــم نــگو از مــا گــذشتــه دیـگه دیـره
حتی من از شنـیدنش گریه ام میگیــره

وقتی چشات خوابش میاد
آدم غــمـهاش یادش مــیاد
یه حالتی تو چشماته که عشق خودش باهاش میاد

سرتــوبــذار رو شونـه هام خوابت بگیره
بـــذار تــــــا آروم دل بــی تـابت بگیـــــره
بهــــم نــگو از مــا گــذشتــه دیـگه دیـره
حتی من از شنـیدنش گریه ام میگیــره



چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:, :: 9:6 ::  نويسنده : توحید

دلم تنگ غروب كربلاته

همه عالم فدای یك نگاته

هركی كرب و بلا رفته می دونه

بهشت اون دنیا نیست ایوون طلاته

توقبرها قبرتو محشر

پایین پای تو اكبر

به روی سینه ات اصغر

بمیرم هر سه تا بی سر

حسین سالار زینب

بیا تا پا گرفته شور و احساس

همه مون عهد ببندیم با گل یاس

اگه پا داد یه روز رفتیم زیارت

قرار ما كنار كف العباس

بزنیم خیمه ای از یاس

بخونیم از سر احساس

تو هیئتت بهش می گن

میوندار خداست عباس

 



دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, :: 9:16 ::  نويسنده : توحید

 

آمدم ای شاه ، پناهم  بده
خط امانی ز گناهم بده
ای  حَرمَت  ملجأ  در ماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو  که  من  نیستم
اِذن به  یک لحظه نگاهم  بده
ای که حَریمت به  مَثَل  کهرباست
شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان سوز به آهم بده
لشگرشیطان به کمین من است
بی کسم ای شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با  نظری یار و سپاهم  بده
در  شب  اول که  به  قبرم  نهند
نور  بدان شام  سیاهم  بده
ای که عطا بخش همه عالمی
جمله ی حاجات مرا هم بده



یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, :: 9:9 ::  نويسنده : توحید

مرو ای دوست مرو ای دوست مرو ای دوست
مرو از دست من ای یار که منم زنده به بوی تو به گل روی تو

مرو ای دوست مرو ای دوست
بنشین با من و دل بنشین تا برسم مگر به شب موی تو
تو نباشی چه امیدی به دل خسته من
تو که خامو شی بی تو به شام وسحر چه کنم با غم تو     
مروای دوست مرو ای دوست
مرو از دست من ای یار که منم زنده به بوی تو به گل روی تو
بنشین تا بنشانی نفسی آتش دل
بنشین تا برسم مگر به شب موی تو
تو نباشی چه امیدی به دل خسته من
تو که خامو شی بی تو به شام وسحر چه کنم با غم تو
چه کنم با دل تنها که نشد باور من
تو و ویرانی...خاموشی کوهم اگر چه کنم با غم تو

چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با این درد دل من ای دل من
چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با این درد دل من ای دل من
چه کنم……

 

 



جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, :: 12:26 ::  نويسنده : توحید

 

**فقط به خاطر عشقم**

وقتی بارونی میشه چشمای تو
غم میاد برای ترسوندن تو
هیچ امیدی نیست واسه موندن تو
کار سختی میشه خندوندن تو
میارم یه تیکه لبخند خدا
میریزم باز روی لبهای شما
نگو خسته ام نگو درب و داغونم
کوه غم باشی تورو می خندونم
بخند عزیزم دنیا خنده داره
غصه به جز خنده دوا نداره
بخند خدا دیدن لبخندشو
روی لبای بنده هاش دوست داره
چه زود به آخر میرسن آدما
تمام این روز و شبا که بد نیست
ممنونم از لطف خدا که جز من
هیچکسی خندوندنتو بلد نیست...



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 9:23 ::  نويسنده : توحید

خداوندا...بار پروردگارا... گاهی وقتها فراموش می کنم

که چه نعمات و لطف هایی به من کردی و از پیشامد ها دلگیر میشوم.

خدایا! اما میدانم که خوب میدانی که میدانم در هر شرایطی

و در هر پیشامدی تو به من عشق داری و هیچوقت تنهایم نمی گذاری.

گاهی وقتها اطاعتت را آنگونه که شایسته ی بندگیت هست نمی توانم ادا کنم

و این را هم میدانم که خیلی خوب و حتی خوبتر از من میدانی که این قصور

ناشی از نافرمانی ام نیست بلکه حاصل نقص وجودی ام

نسبت به عظمت بی حد و حصر توست.

خداوندا من و عشقم جز تو کسی را نداریم پس هیچوقت تنهایمان نذار.

خداوندا من و عشقم را در برابر هم سربلند کن

و کمکمان کن تا ما آنگونه که تو میخواهی باشیم.

خداوندا به خاطر عشقم تا عمر دارم تو را شکر می گویم.



دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 19:35 ::  نويسنده : توحید

شکموی خوشگل ناناز کوچولو

که ناهالو تامسو زیاد میخوله



دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 11:14 ::  نويسنده : توحید

بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد

ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد

کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدن

یه روزی هر کسی باشن حساباشونو پس می دن

عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست

پرستش راه تسکینه پرستیدن تجارت نیست

سر آزادگی مردن ته دلدادگی میشه

یه وقتایی تمام دین  همین آزادگی میشه...


 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 16:1 ::  نويسنده : توحید

 

*تقدیم به عشقم*



یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 9:27 ::  نويسنده : توحید

پادشاهی در یک شب زمستانی به نگهبان خود که در دروازه ی قصر نگهبانی می داد گفت:

سردت نیست؟ نگهبان جواب داد:من دیگه عادت کردم.شاه گفت:میگم برات لباس گرم بیارن.

پادشاه یادش رفت و صبح زود جنازه ی نگهبان را پیدا کردند که در دیوار قصر نوشته بود:

من به سرما عادت کرده بودم اما وعده دروغ لباس گرمت و امید واهی من به آن مرا از پای درآورد.



یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 8:46 ::  نويسنده : توحید

   دوست دارم ولی چرا نمیتونم ثابت کنم؟

لالایی میخونم ولی نمیتونم خوابت کنم

دوست داشتن منو چرا نمیتونی باورکنی؟

  آتیش این عشق وشاید دوست داری خاکستر کنی

  شاید میخوای این همه عشق بمونه تو دل خودم

  دلت میخواد دیگه بهت نگم که عاشقت شدم

  کاش توی چشمام میدیدی کاش که اینو می فهمیدی

  بگو چطور ثابت کنم که تو بهم نفس میدی؟

  یه راهی پیش روم بزار یه کم بهم فرصت بده

  برای عاشق تر شدن خودت بهم جرئت بده

  یه کاری کردی عاشقت هر لحظه بی تابت بشه

 من جونمو بهت میدم شاید بهت ثابت بشه...

 



ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

صخره جا نمیزنه...
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان *حــــس خـــدا* و آدرس hessekhoda.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 17
تعداد نظرات : 68
تعداد آنلاین : 1



Alternative content